قدیم‌ها بیشتر مردم در روستاها زندگی می‌کردند. الآن بیشتر مردم در شهرها زندگی می‌کنند. آن‌هم کلانشهرها.


رایج‌ترین، خطرناک‌ترین و نخستین بیماریِ کلان‌شهرها چیست؟ مارزدگی؟ عقرب‌زدگی؟ شکستگی پا؟ وبا؟ ایدز؟ نه! بیماری‌های اعصاب و روان شایع‌ترین بیماری‌های شهرها به‌ویژه شهرهای بزرگ هستند. با آنچه در خط اول گفتیم، الآن رایج‌ترین و خطرناک‌ترین بیماری جهان همین بیماری‌ها هستند. خطرناک نه به معنای بیشتر بودن تلفات مرگ، قطعا جنگ‌ها و تصادفات و حوادث بیشتر انسان می‌کشند. به این معنی که دیده نمی‌شود، اما با سرعت پیش می‌رود. چون هم خودش پنهان است هم اکثرا پس از پیدایش تا مدت‌ها توسط بیمارش انکار می‌شود.

مخصوصا به‌خاطر دور شدن نوع آدمی و زیستش از معنا و معنویت این بیماری هرروز در جهان تشدید می‌شود.

یک‌جورهایی همه ما به یکی از انواع پرشمار این بیماری‌ها دچاریم. یک‌جورهایی همگی دیوانه‌ایم. اما انصافا چندنفر از ما جرات دارد به این موضوع فکر کند؟ حالا کاری نداریم به آن انسان‌های شریفی که نه‌تنها به این موضوع فکرمیکنند، بلکه با شجاعت به رسمیتش می‌شناسند، بلکه با شعور بالا به درمانگر مربوطه مراجعه می‌کنند تا حداقل تکلیف خودشان با خودشان مشخص شود
.
برای اینکه فمینیست‌ها هم خوشحال شوند هم ناراحت می‌گویم: ظاهرا شیوع و شدت این بیماری در مردان کمتر است، «ظاهرا»؛ اما قویا می‌شود گفت آقایان نسبت به باور و درمان این بیماری درخودشان بسیار بی‌اعتناترند. قویا!. نه‌تنها برای مراجعه به روانشناس و روانپزشک، بلکه حتی برای موارد ساده‌ای مثل مراجعه به مشاور (مثلا در مشکلات خانوادگی) مردان مقاومت و _دقیق‌ترش_ وحشت فراوانی دارند. مقاومت و وحشتی که فقط ناشی از نادانی و بی‌تجربگی است. چه‌بسا اگر بدانند در یک جلسه مشاوره خوب یا در گفتگو با یک روانشناس خوب چه اتفاقی می‌افتد و چه در انتظارشان است این مقاومت بی‌فایده و مصیبت‌بار را کنار می‌گذارند. بسیاری از مشکلات حاد و ریشه‌دار شویی و بسیاری از بیماری‌های هولناک روانی آینده، با مراجعه ابتدایی به مشاور یا روانشناس به راحتی حل می‌شوند. اما ما چون می‌ترسیم بهمان بگویند دیوانه یا مشکل‌دار و این اسم رویمان بماند دست‌هایمان را محکم روی چشم‌هایمان می‌گذاریم تا مشکلات و مصائبمان هرروز بزرگ‌تر شوند.
.
حالا که همه به نوعی گرفتارند دیگر جایی برای ترس از «حرف مردم» نیست. دردهای روحی از دردهای جسمی دامنه‌دارتر و دردآورترند. چرا حداقل محض احتیاط خودمان را یک چک‌‌آپ نکنیم؟ شاید بدون اینکه خودمان بفهمیم داریم خیلی‌ها را عذاب می‌دهیم.

 

 


پ ن ۱ : نویسنده این متن از نظرگاه فلسفی شبهِ‌دانش روانشناسی را دانشی نامطمئن و بی‌بنیان‌ترین دانش‌ها می‌داند اما از نظرگاه جامعه‌شناختی دیگه باید یک خاکی به سرمان بریزیم!

پ ن ۲: طبیعتا به خاطر رواج اینگونه مشکلات و بیماری‌ها، مدعیان تقلبی یا به‌دردنخورش هم رواج فراوانی یافته‌اند و یقینا منظور مراجعه به افراد و موسسات حرفه‌ای، شعورمند، متخصص و متعهد است

پ ن ۳: قبل از انتشار مطلب، جستجویی کردم دیدم دیروز «مدیرکل سلامت روان وزارت بهداشت» گفته: «بیماری‌های روانی بعد از تصادفات بیشترین بار بیماری را در ایران دارند» (البته که این  وضعیت مخصوص ایران نیست. تقریبا در همه کشورها، به‌خصوص کشورهای پیشرفته و صنعتی شاهد این اتفاق هستیم)

پ ن ۴: همچنین در جستجویم فهمیدم به‌طور اتفاقی الآن در «هفته سلامت روان» به‌سر می‌بریم!


پ ن ۵: حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو! . :)
 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کانون مداحان شهرستان سلسله آکادميک 24 آهسته و پیوسته مهندسی عمران زیست شناسی متوسطه اول جکستان دانلود زیباترین اهنگ ها محمد افضلی: طراح صحنه